رسته‌ها
چرا مسیحی نیستم
امتیاز دهید
5 / 4.5
با 327 رای
امتیاز دهید
5 / 4.5
با 327 رای
مقالاتی چند راجع به مذهب و موضوعات مربوط به آن

کتاب چرا من مسیحی نیستم، متن سخنرانی‌ای است که برتراند راسل در ۶ مارس ۱۹۲۷ در انجمن ملی غیرمذهبیان در شمال لندن ایراد کرد که به صورت جزوه‌ای در همان سال چاپ شد و پس از ویرایش پائول ادوارد، ویراستار کتاب‌های راسل، به شهرت بیش‌تری رسید.
بیشتر
اطلاعات نسخه الکترونیکی
فرمت:
PDF
تعداد صفحات:
161
آپلود شده توسط:
f@rh@d
f@rh@d
1388/05/12
برای درج دیدگاه لطفاً به حساب کاربری خود وارد شوید.

دیدگاه‌های کتاب الکترونیکی چرا مسیحی نیستم

تعداد دیدگاه‌ها:
100
متاسفانه ترجمه این کتاب دز سطح بسیار نازلی قرار دارد.
این کتاب فوق العاده ست. اما در نظر بگیرین که ایراداتی که راسل از مسیحیت می گیره بعضی هاشون در اسلام وجود ندارن اما بعضی ها هم هستن. کتاب خوبیه فقط یکم اطلاعات می خواد و عدم تعصب
برتراند راسل یکی از فیلسوفان مورد علاقه ی من هست
فایل صوتی تصویری مصاحبه ی ایشون رو ببینید گرچه کوتاهه ولی ارزششو داره

دیدگاه شما به علت نگارش فینگلیش حذف گردید.
[edit=گیلدخت]1392/11/18[/edit]
پس‌ از گذشت‌ چند سال‌، موجود چهارچهرة‌ خسته‌ و فرسوده‌ای‌ پیش‌آمد، خود را به‌ کتاب‌دار جزء معرفی‌ کرد و با لحن‌ نومیدانه‌ای‌ گفت‌: سرانجام‌ستاره‌ای‌ را که‌ دربارة‌ آن‌ پرس‌وجو می‌شد یافتم‌. اما از تصور آن‌ کاملاً درحیرتم‌ که‌ چرا این‌ ستاره‌ موجب‌ برانگیختن‌ چنین‌ علاقه‌ای‌ شده‌ است‌. زیراآن‌نیز مشابه‌ بسیاری‌ از ستارگان‌ است‌ که‌ در همین‌ کهکشان‌ وجود دارند.ستاره‌ای‌ در اندازه‌ و درجه‌ حرارت‌ متوسط‌ که‌ با اجرام‌ بسیار کوچک‌تری‌ به‌نام‌ «سیاره‌» احاطه‌ شده‌ است‌.
و ادامه‌ داد: پس‌ از بررسی‌ دقیق‌ متوجه‌ شدم‌ که‌ حداقل‌ برخی‌ از سیاره‌ها دارای‌زوائدی‌ انگلی‌ هستند که‌ گمان‌ می‌کنم‌ این‌ چیزی‌ که‌ دربارة‌ آن‌ پرس‌وجومی‌شود باید یکی‌ از آن‌ها باشد.
در این‌ هنگام‌ دکتر تادیوس‌ با حالتی‌ برآشفته‌ و خشم‌آلود فریاد زد: چرا. آه‌آخر چرا، پروردگار این‌ را تاکنون‌ از ما ساکنان‌ بیچاره‌ و مفلوک‌ زمین‌ پنهان‌کرده‌ بود که‌ این‌ تنها ما نبودیم‌ که‌ او را در آفرینش‌ آسمان‌ها تشویق‌ و ترغیب‌کرده‌ می‌ستودیم‌. من‌ در سراسر عمر دراز خود با جدیت‌ و تلاش‌ پی‌گیر و ازروی‌ اخلاص‌ به‌ او خدمت‌ کردم‌، با این‌ باور که‌ خدمتم‌ را در نظر دارد و باسعادت‌ و نعمت‌ ابدی‌ پاداشم‌ می‌دهد. و اکنون‌ چنین‌ پیداست‌ که‌ او حتی‌ ازوجودم‌ نیز باخبر نبوده‌ است‌. تو می‌گویی‌ که‌ من‌ موجود ذره‌بینی‌ ناچیزی‌ درمجموعة‌ سیصدمیلیارد ستاره‌ای‌ هستم‌ که‌ خود آن‌ تنها یکی‌ از صدها میلیون‌چنین‌ مجموعه‌یی‌ است‌. نه‌... دیگر بس‌ است‌. نمی‌توانم‌ این‌ وضع‌ را تحمل‌کنم‌. پرستش‌ پروردگار بیش‌ از این‌ برایم‌ ممکن‌ نیست‌.
نگهبان‌ گفت‌: پس‌ اکنون‌ می‌توانی‌ به‌ جای‌ دیگری‌ بروی‌.
در این‌ هنگام‌ متألة‌ رانده‌ شده‌ با هیجان‌ و چهره‌ای‌ خسته‌ و رنگ‌باخته‌ ازخواب‌ بیدار شد و زیرلب‌ غرید: ببین‌، قدرت‌ شیطان‌ حتی‌ در تخیل‌ ما به‌هنگام‌خواب‌ نیز وحشتناک‌ و ترس‌آور است‌.

کتاب‌دار جزء گفت‌: بسیار خوب‌، گمان‌ می‌کنم‌ سر فرصت‌ بشود اطلاعاتی‌ به‌ دست‌ آورد. اما از آن‌جا که‌ صدها میلیون‌ کهکشان‌ وجود دارد وهر یک‌ نیز پرونده‌ای‌ مخصوص‌ به‌خود دارد که‌ شامل‌ مجلدات‌ متعدد است‌، زمان‌ درازی‌ طول‌ خواهد کشید تا بتوان‌ مجلد مورد نظر را پیدا کرد. خوب‌،حالا به‌ من‌ بگویید این‌ کدام‌ کهکشان‌ است‌ که‌ این‌ ملکول‌ عجیب‌ آرزومندیافتن‌ آن‌ است‌؟
دکتر تادیوس‌ تحقیرشده‌ با صدایی‌ لرزان‌ و توأم‌ با تردید پاسخ‌ داد: این ‌کهکشانی‌ است‌ که‌ آن‌ را «راه‌ شیری‌» می‌نامند.
کتاب‌دار جزء گفت‌: بسیار خوب‌، سعی‌ می‌کنم‌ آن‌ را پیدا کنم‌.
سه‌هفته‌ بعد، کتاب‌دار جزء بازگشت‌ و توضیح‌ داد که‌ برگ‌ نمایة‌ فوق‌العاده‌کارآمدی‌ در بخش‌ کهکشان‌های‌ کتاب‌خانه‌ آن‌ها را قادر ساخته‌ است‌ تاموقعیت‌ کهکشان‌ مورد نظر را به‌ شمارة QX321-762 تعیین‌ کنند. و گفت‌ که‌آن‌ها با به‌کارگیری‌ همة‌ پنج‌هزار کارمند بخش‌ کهکشان‌ها این‌ بررسی‌ را انجام‌داده‌اند، و افزود: شاید شما بخواهی‌ با خود کارمندی‌ که‌ متخصص‌ ویژة‌کهکشان‌ مورد نظر است‌، دیداری‌ داشته‌ باشی‌، این‌طور نیست‌؟
و در پی‌ این‌ سخن‌ به‌ دنبال‌ کارمند موبوطه‌ فرستاد و معلوم‌ شد که‌ او نیزموجود غریبی‌ است‌ هشت‌ چهره‌ با یک‌ چشم‌ در وسط‌ هر یک‌ از آن‌ها و یک‌دهان‌ در یکی‌ از چهره‌ها. او از این‌که‌ خود را از این‌ منطقة‌ درخشان‌ و نورانی‌ وبه‌دور از قفسة‌ متروک‌ تاریکش‌ می‌دید شگفت‌زده‌ و مبهوت‌ شده‌ بود، خود راجمع‌ کرده‌، بر اعصابش‌ مسلط‌ شد و با حالتی‌ تقریباً خجولانه‌ پرسید: دربارة‌کهکشان‌ من‌ چه‌ می‌خواهی‌ بدانی‌؟
دکتر تادیوس‌ لب‌ به‌ سخن‌ گشود و گفت‌: آن‌چه‌ می‌خواهم‌ بدانم‌ دربارة‌منظومة‌ شمسی‌ است‌، توده‌ای‌ از اجرام‌ آسمانی‌ که‌ به‌دور یکی‌ از ستارگانی‌ که‌در کهکشان‌ توست‌ می‌چرخد، و ستاره‌ای‌ که‌ این‌ اجرام‌ به‌ دور آن‌ می‌چرخند،«خورشید» نام‌ دارد.
ـ پوف‌!
کتاب‌دار کهکشان‌ راه‌ شیری‌ با پوزخندی‌ گفت‌: پیداکرن‌ خودِ کهکشان‌ راه‌شیری‌ به‌قدر کافی‌ مشکل‌ بود، چه‌ برسد به‌ یافتن‌ ستاره‌ای‌ در آن‌ که‌ کار بسیاردشوارتری‌ است‌. زیرا تا آن‌جا که‌ من‌ می‌دانم‌ حدود سیصد میلیارد ستاره‌ دراین‌ کهکشان‌ هست‌ که‌ من‌ به‌شخصه‌ نسبت‌ به‌ آن‌ها آگاهی‌ ندارم‌ تا بتوانم‌ یکی‌را از دیگری‌ بازشناسم‌. با این‌همه‌، به‌ یاد دارم‌ که‌ وقتی‌ بنا به‌ تقاضای‌ مسؤولان‌کتاب‌خانه‌ فهرستی‌ از تمام‌ این‌ سیصد میلیارد ستاره‌ تهیه‌ شد، که‌ گمان‌ می‌کنم‌هنوز در بایگانی‌ راکد در زیرزمین‌ کتاب‌خانه‌ موجود است‌. اگر فکر می‌کنی‌واقعاً لازم‌ است‌ آن‌را پیدا کنیم‌ و ارزش‌ زحمت‌ آن‌ را خواهد داشت‌، از جای‌دیگری‌ کمک‌ ویژه‌ای‌ بگیرم‌ و دنبال‌ این‌ ستارة‌ خاص‌ بگردیم‌، شاید پیدا شود.
چون‌ تقاضا شده‌ بود و دکتر تادیوس‌ هم‌ ناراحت‌ و اندوهگین‌ به‌ نظرمی‌رسید، موافقت‌ شد که‌ کار جست‌وجو برای‌ یافتن‌ منظومة‌ شمسی‌ دنبال‌شود. زیرا عاقلانه‌ترین‌ کار همین‌ بود.
کابوس‌ مرد خدا
متن لینک
دکتر تادیوس‌، متألة‌ نامی‌ خواب‌ دید مرده‌ و راهی‌ بهشت‌ است‌. مطالعاتش‌او را آمادة‌ این‌ سفر کرده‌ بود و در یافتن‌ مسیری‌ که‌ او را به‌ مقصد برساند هیچ‌مشکلی‌ نداشت‌. به‌ بهشت‌ که‌ رسید در زد و با گشوده‌شدن‌ در با وارسی‌ دقیقی‌که‌ انتظارش‌ را نداشت‌ روبه‌رو شد. از نگهبان‌ اجازة‌ ورود خواست‌ و درمعرفی‌ خود گفت‌: انسان‌ شریف‌ و متدینی‌ هستم‌، مرد خدا و همة‌ زندگی‌ام‌ راوقف‌ حمد و سپاس‌ و جلال‌ و جبروت‌ خداوندی‌ کرده‌ام‌.
نگهبان‌ با تعجب‌ گفت‌: انسان‌! انسان‌ دیگر چیست‌؟ و چه‌گونه‌ موجودِمضحکی‌ چون‌ تو می‌تواند کمکی‌ به‌ جلال‌ و جبروت‌ خداوند کند؟
دکتر تادیوس‌ مات‌ و مبهوت‌ پرسید: یقیناً تو از وجود انسان‌ بی‌خبرنیستی‌. تو باید بدانی‌ که‌ انسان‌، اشرف‌ مخلوقات‌ و برترین‌ آفریدة‌ خالق‌ یگانه‌است‌.
نگهبان‌ گفت‌: در این‌ مورد متأسفم‌ که‌ احساسات‌ تو را جریحه‌دار می‌کنم‌.اما آن‌چه‌ تو می‌گویی‌ موضوع‌ جالب‌ و سرگرم‌کننده‌ای‌ برای‌ من‌ است‌. من‌تردید دارم‌ که‌ هرگز کسی‌ در این‌جا دربارة‌ آن‌چه‌ تو انسانش‌ می‌نامی‌ چیزی‌شنیده‌ باشد. به‌ هر حال‌ از آن‌جا که‌ نگران‌ و افسرده‌ات‌ می‌بینم‌، به‌تو این‌فرصت‌ را می‌دهم‌ که‌ با کتاب‌دار ما صحبت‌ کنی‌ و نظر او را هم‌ بخواهی‌.
در این‌ هنگام‌ کتاب‌دار، موجودی‌ گوی‌مانند با هزار چشم‌ و یک‌ دماغ‌، درآستانة‌ در ظاهر شد و چندتایی‌ از چشمان‌ خود را به‌ دکتر تادیوس‌ دوخت‌ و ازنگهبان‌ پرسید: این‌ چیست‌؟
نگهبان‌ پاسخ‌ داد: این‌ می‌گوید یکی‌ از انواع‌ است‌ که‌ «انسان‌» نامیده‌می‌شود و در جایی‌ به‌ نام‌ «زمین‌» زندگی‌ می‌کند، و تصورات‌ عجیب‌ و غریبی‌دارد مبنی‌ بر این‌که‌ آفریدگار علاقة‌ خاصی‌ به‌ این‌ مکان‌ و این‌ گونه‌ دارد. من‌گمان‌ کردم‌ شاید تو بتوانی‌ او را از اشتباه‌ درآوری‌ و راهنمایی‌اش‌ کنی‌.
کتابدار با مهربانی‌ به‌ متأله‌ گفت‌: شاید بتوانی‌ به‌ من‌ بگویی‌ این‌جایی‌ که‌آن‌را «زمین‌» می‌نامی‌ کجاست‌؟
متأله‌ گفت‌: اوه‌، بخشی‌ از منظومة‌ شمسی‌ است‌.
کتاب‌دار پرسید: و منظومة‌ شمسی‌ چیست‌؟
متأله‌ گفت‌: اوه‌...
و در حالی‌ که‌ نگران‌ و معذب‌ به‌ نظر می‌رسید ادامه‌ داد: زمینة‌ کار من‌معرفت‌ِ دینی‌ و دانش‌ مقدس‌ و قابل‌ احترامی‌ است‌. اما پرسشی‌ که‌ تو مطرح‌می‌کنی‌ متعلق‌ به‌ حوزة‌ شناخت‌ِ غیردینی‌ و کفرآمیز است‌. به‌ هر تقدیر، من‌به‌حد کافی‌ از دوستان‌ اخترشناسم‌ آموخته‌ام‌ که‌ بتوانم‌ به‌ شما بگویم‌ که‌منظومة‌ شمسی‌ بخشی‌ از ]کهکشان‌[ راه‌ شیری‌ است‌.
کتاب‌دار پرسید: اوه‌، راه‌ شیری‌ یکی‌ از کهکشان‌هاست‌. یکی‌ از آن‌ صدهامیلیون‌ کهکشانی‌ که‌ شنیده‌ام‌ وجود دارد.
کتاب‌دار با حالت‌ استهزاآمیزی‌ گفت‌: بسیار خوب‌، بسیار خوب‌، و توانتظار داری‌ که‌ من‌ یکی‌ از آن‌همه‌ را به‌ خاطر بیاورم‌؟ اما من‌ به‌ یاد دارم‌ که‌چیزی‌ شبیه‌ به‌ «کهکشان‌» قبلاً شنیده‌ام‌. در حقیقت‌، من‌ مطمئن‌ هستم‌ که‌ یکی‌از کتاب‌داران‌ جزء ما باید در این‌ زمینه‌ تخصص‌ داشته‌ باشد. بگذار دنبال‌ اوبفرستم‌. شاید او بتواند به‌ ما کمک‌ کند.
پس‌ از زماني‌ كوتاهي‌ كتاب‌دار جزء بخش‌ كهكشان‌ها حضور خود رااعلام‌ كرد. در شكل‌ و هيأت‌، او موجود غريب‌ِ دوازده‌ چهره‌اي‌ بود. كاملاًمعلوم‌ بود كه‌ زماني‌ سطح‌ او درخشان‌ و نوراني‌ بوده‌ است‌، اما غبارِ دوران‌ براثر نگاه‌داري‌اش‌ در بايگاني‌، چهرة‌ او را تيره‌ و كدر كرده‌ بود. كتاب‌دار به‌ اوتوضيح‌ داد كه‌ دكتر تاديوس‌ در تلاش‌ براي‌ توجيه‌ اصل‌ و خاستگاه‌ خود ازكهكشاني‌ نام‌ برده‌ است‌ به‌اين‌ اميد كه‌ شايد اطلاعاتي‌ از بخش‌ كهكشان‌هاي كتاب‌خانه‌ دربارة‌ كهكشاني‌ كه‌ به‌ آن‌ تعلق‌ دارد، به‌دست‌ آورد.
[quote='محمد بیگ']نقل قول از dakota:نقل قول از hamid math:نقل قول:دیگر وقتی به چنین موجودی رسیدیم،سوال اینکه آن موجود،هستی اش را از کجا آورده بیهوده است،برای مثال و تقریب ذهن،(البته در مثال مناقشه نیست)اگر شما چایی تان شیرین باشد،می پرسید چایی که بالذات شیرین نیست، به دنبال عاملی می گردید که خود بالذات شیرین باشد،و چای را شیرین کرده باشد،و وقتی پی به شکر و قند بردید،و فهمیدید آن بالذات شیرین است،دیگر خیلی کودکانه است که بپرسیم،شکر شیرینی اش را از کجا آورده!،
اتفاقا! این کودکانه نیست که قند از کجا شیرین شود ، این یک مسئله مهم برای دانشمندان است ،
قند به این علت شیرین است که مغز ما آن را شیرین دریافت میکند ! یعنی مولوکول های گلوکز وقتی به زبان میچسبند پیام شیرین بودن را به مغز میفرستند و مغز آن را پردازش میکندو فوری به ما میگوید قند شیرین است ! پس هیچ چیز به ذات خودش مزه ای ندارد
دوست عزیز شما فرایند شیرین حس کردن قند در بدن انسان رو توضیح دادید.
قند موادی داره که برای سیستم بدن ما شیرینه( شیرین حس میشه).
یعنی بالا برید پایین بیاید این مواد تو قند هست و در ذاتشه.
حالا ممکنه این مواد در دهن موجودی مثل زرافه مثلا بی مزه باشه ولی این دلیل نمیشه که بگیم: دیدید قند در ذاتش شیرین نیست چون زرافه بی مزه حسش کرد.
قند شیرینی خودش( یعنی اون موادی که ما شیرین حسش می کنیم) رو از جایی نمیاره بلکه وجودیت خودش این طوریه.
این موادی که شما میگید در قند وجود دارد و ما شیرین حس می کنیم ممکن است توسط یک موجود دیگه ترش حس شود پس اینجا رابطه ای دیالیکتیکی میان سوژه و ابژه بر قرار است ! این بحث ها به همین راحتی نیست که با دو تا کامنت حل شود !
[/quote]
من که خودم گفتم همین رو
حالا ممکنه این مواد در دهن موجودی مثل زرافه مثلا بی مزه باشه

به قول خودتون
این بحث ها به همین راحتی نیست که با دو تا کامنت حل شود !
پس بحث تمومه.
امان از اون مهرمخصوصی که خدا به بعضی از دلا می زنه و کار به جایی می رسه که آدمی نمی خواد بپذیره جواب دو دوتا می شه چهار حالا تا آخر عمر بگو چهار نمی شه کی ضرر می کنه؟ حقیقت؟ هرگز....
این "خیلی ها " از هیچ نظر ارزشی ندارد.چون اگر قرار بر قانع شدن باشد باید آنچنان قاطع باشد که بصورت یک اصل و قانون در بیاید.اینطور که نمی شود یک نفر یک استدلالی برای خودش سر هم کند و خیلی ها نتوانند با آن قانع شوند!
جالب است بدانید که گونه ای از انرژی کشف شده به نام انرژی تاریک که احتمال می رود علاوه بر اینکه نابود نمی شود دچار دگرگونی هم نمی شود.ببینم این یک مورد را چطور می شود ماست مالی کرد! :D
همینطور که میبینی فیلسوفان عزیز بعضی موقع چیزی می گویند که خودشان هم در آن می مانند! ولی هر وقت کارشان لنگ می شود می زنند به در فیزیک و از ماده و انرژی صحبت می کنند که همین نتایج عجیب از آن به بار می آید!
اصلا هم معلوم نیست این پیشفرض های عجیب از کجا آمد است! شاید خود خدا این اطلاعات را شخصا در اختیار بعضی ها قرار داده!
"اگر خدا دگرگون شود،و متغیر باشد کامل نیست،و خدایی که کامل نباشد خدا نیست!
و خدایی که مرکب باشد مثل ماده و انرژی و جزء داشته باشد،محتاج اجزایش هست در وجود، و در نتیجه نیازمند است نه بی نیاز!
و باز هم این نمی تواند خدا باشد"
این موارد چطور کشف شده؟! اتفاقا اگر نتواند دچار تغییر شود هم نوعی نقص به حساب می آید! بستگی به تعریفی دارد که از نقص داریم.
حالا به اینکه چرا خدا باید کامل باشد و اصلا "نیازمند بودن یا نبودن" اینجا چه معنایی دارد کاری نداریم.(مثل اینکه بگوییم انرژی گرمایی نیازمند است یا بی نیاز!).تازه اگر ماده و انرژی از ابتدا و بدون زمان شروع، وجود داشته باشند ، خداوند شروع کدام قسمت از فرآیند "بدون شروع" جهان است؟!
بنده فرق علم و فلسفه را بخوبی میدانم و وارد بخشهای خاصی از آن نمی شوم.اما مشکل از جایی شروع می شود که تعدادی از فیلسوفان گرامی از فلسفه خارج می شوند و وارد بحثهای دیگر می شوند!(مثل فیزیک و شیمی و زیست شناسی!)
همینطور که گفتم اصلا این دلیل ها را قبول ندارم و علاقه ای هم به آنها ندارم چون از نظر من آنچنان منطقی نیستند که هر انسان بی طرفی بتواند آنها را قبول کند.آنهم با یک سری پیش فرضهایی که اصلا معلوم نیست از کجا آمده اند.
فرزاد خان،حوصله بحث های با شکلک را ندارم...
متاسفانه شما گویا فقط دوست داری کسانی که نظرت را تایید کنند بخوانی،و حاضر بتحقیق بیشتر هم نیستی...

متاسفانه نمی دانم چرا بعضی ها دوست دارند بحث را به جهتی پیش ببرند که بسرعت به شخصیت طرف مقابل حمله کنند! نظرت را درباره ی من برای خودت نگاه دار دوست عزیز.چون نه تنها حق نداری درباره ی شخصیت دیگران نظر بدهی ، در جایگاهی هم نیستی که به من بگویی چه نظری را بخوانم و چه نظری را نخوانم.
شما اگر حرفی داری (درباره ی نظر من، نه درباره ی شخصیت من) می توانی همینجا بنویسی.
چرا مسیحی نیستم
عضو نیستید؟
ثبت نام در کتابناک